باز کردن گریبان. یا گریبان گشادن گل. شکفته شدن گل: اکنون که گشاد گل گریبان دست من و دامن گلستان. (خاقانی) یا گوی گریبان گشادن، باز کردن دگمه گریبان، با آغوش باز پذیرفتن: با اهل هنر گوی گریبان بگشای وز نااهلان تمام دامن درکش، (حافظ)
باز کردن گریبان. یا گریبان گشادن گل. شکفته شدن گل: اکنون که گشاد گل گریبان دست من و دامن گلستان. (خاقانی) یا گوی گریبان گشادن، باز کردن دگمه گریبان، با آغوش باز پذیرفتن: با اهل هنر گوی گریبان بگشای وز نااهلان تمام دامن درکش، (حافظ)
گریبان کسی را گرفتن و کشیدن: بخلق و فریبش گریبان کشید بخانه درآوردش و خوان کشید. سعدی (بوستان). نه دل دامن دلستان میکشد که مهرش گریبان جان میکشد. سعدی (بوستان). بدست جذبه چو دلجویی رضای پدر ز هند سوی وطن میکشد گریبانم. صائب
گریبان کسی را گرفتن و کشیدن: بخلق و فریبش گریبان کشید بخانه درآوردش و خوان کشید. سعدی (بوستان). نه دل دامن دلستان میکشد که مهرش گریبان جان میکشد. سعدی (بوستان). بدست جذبه چو دلجویی رضای پدر ز هند سوی وطن میکشد گریبانم. صائب
باز کردن گریبان. یا گریبان گشادن گل. شکفته شدن گل: اکنون که گشاد گل گریبان دست من و دامن گلستان. (خاقانی) یا گوی گریبان گشادن، باز کردن دگمه گریبان، با آغوش باز پذیرفتن: با اهل هنر گوی گریبان بگشای وز نااهلان تمام دامن درکش، (حافظ)
باز کردن گریبان. یا گریبان گشادن گل. شکفته شدن گل: اکنون که گشاد گل گریبان دست من و دامن گلستان. (خاقانی) یا گوی گریبان گشادن، باز کردن دگمه گریبان، با آغوش باز پذیرفتن: با اهل هنر گوی گریبان بگشای وز نااهلان تمام دامن درکش، (حافظ)